از گذشته به آینده و از کلاسیک به مدرن

«پارت سوم»

« ترس2»


اگر کمی به داستان پیچیده بازی جدید شیطان درون دقت کنید می توانید ترسی رو که در درونش برنامه ریزی شده رو ببینید. داستانی کاملا پیچیده.

داستان بازی رزیدنت اویل 1 در زمان خودش از نوعی قدرت فکری جالب برخوردار بود که به دلیل استفاده کم از داستان های پیچیده در آن زمان باعث می شد که شخص حتی با خواندن خلاصه ای از داستان ترس را در وجود خودش احساس کند. ولی حال اگر به داستان نسخه ای چون نسخه ششم رزیدنت اویل بنگریم چیز جذاب یا جالبی که گیمر را به ترس وا بدارد نخواهیم یافت. خلاصه داستان مربوط به چهار بخش با چند شخصیت می باشد که یکی سری دشمن رو در روی خود دارند. دشمنان آن قدر ها قدرتمند نیستند و خواسته های پوچی دارند از طرفی شخصیت های هر بخش در صحنه های عجیبی قرار نمی گیرند که ترس به فرد تزریق شود.

در کل یک موضوع پیچیده که در داستان یک بازی روایت شود می تواند روی یک گیمر تأثیر زیادی داشته باشد. داستان یک بازی ترسناک سریالی باید به گونه ای ساخته و روایت شود که گیمر حتی تا پایان یک قسمت از آن هم خیلی نکات برایش روشن نشود. در حالی که ما هیچ چیز مهم و عجیبی رو در نسخه ششم شاهد نبودیم. اما همچنین خصوصیتی رو داستان نسخه های رولیشن تا حدودی داشته اند و کم کم می توانند گیمر را برای ترسی که در آینده خواهند داشت آماده کنند و ترس را برای آینده نرسیده تزریق کنند.



آرام گام هایت را برمی داری. پاهایت بدون آن که بخواهی می لرزند. ضربانه قلبت به تندی می زند و تنها یک لحظه برای ایستادنش کافب است. تنها و تنها و تنها در حال عبور از یک راهروی تاریک با اتاق های مختلف هستی. صدا های عجیبی که از دور به گوش تو می رسد و شکستن سکوت با برخورد کفش هایت به زمین همه تو را بیشتر از پیش می ترسانند. حتی کسی نیست که تو را همیاری کند. بی شک اگر شخصی همراهت بود نیمی از این ترس را هم در وجودت حس نمی کردی!


سخت است ولی باید گفت که دیگر نیمی از ترس همیشگی را نداریم.

در نسخه های کلاسیک شاهد تنهایی گام برداشتن بودیم. حتی در نسخه چهارم هم زمانی که به تنهایی از محل های روستایی و قصر عبور می کردیم ترس را می توانستیم حس کنیم. زمانی که هیچ شخصی همراهمان نبود. اگر کمی دقت کرده باشد در نسخه چهارم زمانی که اشلی نزدیکمان بود ترس کمتری نسبت در زمان نبودنش داشتیم.

پارتنرهایی که در نسخه پنجم و در ادامه شخصیت های اصلی را همراهی می کردند شاید یکی از مهم ترین عامل های سقوط رزیدنت اویل بودند. شاید در نگاهی آن ها را شخصیت های دوست داشتنی لقب بدهیم و یا حتی بگوییم زمانی که جیک و شری با هم به ustanak شلیک کردند خیلی زیبا بود ولی همین کافی است تا بگوییم یک پیشنهاد بد قلم داد می شود که ترس را از بین می برد. ما می توانستیم جدا از هم مثل وجود ایدا و لیان در رزیدنت اویل 4 یا جیل و کریس در رزیدنت اویل 1 از وجود شری و جیک لذت ببریم. علاوه بر آن ترس را نیز حفظ کنیم.


این اشتباه تا حدودی برای کمپانی بازی ساز کپکام روشن شده بود و در نسخه ابندایی رولیشن از این خصوصیت استفاده کرده بود. زمانی که جیل و پارکر از هم جدا می شدند جو داخل بازی به گونه ای دیگر بود. اما کپکام باز هم به راه اشتباهش ادامه داد.


ادامه دارد ...

نویسنده: وحید ردفیلد
منبع: بایوهازارد