از گذشته به آینده و از کلاسیک به مدرن

«پارت دوم»

« ترس»


لحظه به لحظه گام هایت را محکم بر می داشتی. می دانستی که اگر به درستی حرکت نکنی خواهی مرد. ترس نه از مرگ بلکه از دشمنانت بسیار بود و تو تنها می توانستی سلامتی ات را حفظ کرده و از کوچکترین ذرات برای حفاظت از خودت استفاده کنی. دندان های پر از خون، استخوانهایی که بیش از لباسشان مشخص بود و چشم های سفید رنگشان برای ترسیدن از آنها کافی بود. صدای ناله های آنها و خرکتشان برای هجوم به تو همه باعث ترس بیشترت می شد. سگ هایی که از بدنشان نیمی استخوان و نیمی گوشت مشخص بود به تو هجوم می آوردند و اگر غفلت می کردی با دندان های وحشتناکشان تکه تکه ات می کردند. 


ترس در قصه ی رزیدنت اویل اساسی ترین پایه بوده است. ترسی که امروز تنها از آن یک مشت ویروس مانده است. امروز زمانی که به جو داخل رزیدنت اویل نگاه می کنی تنها دشمنانی را می بینی که به ویروس های مختلف مبتلا شده و تنها باعث می شوند محیط بازی کمی شلوغ به نظر برسد گرچه اگر آنها هم نباشند تفاوتی وجود نخواهد داشت. در گذشته به رزیدنت اویل که ترس را در وجود فرد می انداخت به چشم یک گیم با داستان پیچیده و معما های دشوار و دشمنان سر سخت و خوفناک نگاه می شد ولی امروزه تنها از آن اسم و طرفداران رزیدنت اویل باقی مانده است.

گاهی به این فکر می کنم که شاید بهتر بود این بازی ها که هیچ ترسی را در پی ندارند با عنوانی غیر از رزیدنت اویل ساخته و منتشر می شدند تا حداقل به عنوان رزیدنت اویل ضربه ای وارد نشود. طرفداران رزیدنت اویل مثل مجنونی هستند که به پای لیلی نشسته اند ولی نمی دانند که لیلی نخواهد آمد. در واقع طرفداران رزیدنت اویل به امید یک رزیدنت اویل واقعی چشم به دستان کپکام بسته اند ولی کپکام حتی آنها را حس نمی کند.